تکمله



مدتی در یک پیش‌دبستانی کار می‌کردم. آنجا پسری داشتیم به اسم موسی که با پدرش زندگی می‌کرد. یک روز موسی آمد نزد من و گفت که دیشب دست پدرش را گاز گرفته، پدرش هم یک لحظه عصبانی شده، او را می‌برد دستشویی و در را قفل می‌کند اما خیلی زود پشیمان شده و گریه می‌کند.

موسی خیلی غمگین بود که پدرش را ناراحت کرده است. به او پیشنهاد کردم که برای معذرت‌خواهی یک کاردستی برای پدرش درست کند اما گفت که دوست دارد یک نقاشی بکشد.

عصر که پدر موسی آمد دنبالش، به او گفتم موسی از کار دیشبش خیلی ناراحت بود و برای عذرخواهی این نقاشی را برای شما کشیده است. پدرش هم خوشحال شد و با هم رفتند.

در را بستم و داشتم برمی‌گشتم توی پیش‌دبستانی که دیدم موسی دارد در می‌زند، در را باز کردم. موسی  داد زد: «دوستت دارم!» و فرار کرد و رفت!

کودکان، اغلب، توانایی بیان احساساتشان را ندارند، باید به آن‌ها کمک کنیم تا یاد بگیرند احساساتشان را به درستی بیان کنند.

نقاشی یادگاری موسی


ظهر که کارم در دانشگاه تمام شد و داشتم برمی‌گشتم، متوجه شدم در مسیر دانشکده تا سردر دانشگاه، تمام چراغها روشن است. با خودم گفتم چقدر راحت با بی‌توجهی، بیت‌المال را حیف و میل می‌کنند. به سردر دانشگاه که رسیدم، موضوع را به حراست درب دانشگاه گفتم. مامور حراست گفت چراغها به خاطر تعمیرات روشن هستند، در واقع می‌خواهند بدانند کدام چراغها خراب است تا تعمیرشان کنند. بعد هم به خاطر تذکر و توجهم تشکر کرد.

داشتم فکر می‌کردم چقدر سوءتفاهم‌ها و بدبینی‌ها به خاطر قضاوت‌های عجولانه و حرفهای نگفته‌مان پیش می‌آید.


دیروز از کلاس 24 نفره‌ام، 11 نفر غایب بودند و به پیاده‌روی اربعین رفته بودند. این روزها، خیابان‌های شهر و حتی فضای مجازی هم خلوت شده‌اند. مردم مشتاقانه و فوج‌فوج بسوی کربلا می‌شتابند. شاید یکی از مصادیق «یدخلون فی دین الله افواجا» که می‌گویند، همین روزهاست.


مدتها بود هرگاه دنبال رمان می‌گشتم به اسم «بامداد خمار» برمی‌خوردم اما وقتی برچسب «رمان عامه‌پسند» را می‌دیدم از خواندن آن پشیمان می‌شدم، تا اینکه بالاخره شرایط بگونه‌ای شد که آن را خواندم.

مبنای داستان این است که در ازدواج دو طرف باید هم‌کفو باشند. این یکی از مهمترین معیارهای ازدواج است که هم بسیاری از روان‌شناس‌ها و مشاوران بر آن تاکید دارند و هم در روایات دینی توصیه شده است. کاری که بامداد خمار انجام می‌دهد اینست که این توصیه ساده ولی مهم را با یک داستان جذاب بیان می‌کند و در آن به خوبی و با ظرافت خاصی استحاله‌ی عشقی نامتجانس را به تصویر کشیده و آن را ملموس می‌سازد.

ناراحتم که برخی با زدن برچسب «رمان عامه‌پسند»، خواندن این کتاب را کاری عوامانه و سطح پایین جلوه می‌دهند، درحالی‌که رمان نکاتی مهم از زندگی شویی و حتی روابط اجتماعی دارد.

یکی از هنرهای ادبیات و سینما اینست که مسائل مهم و پیچیده را در قالبی که برای همه مردم قابل درک باشد، بیان کنند اما امروزه عده‌ای با گرفتن ژست‌های روشنفکری آثاری بی‌سروته را تحت عنوان «کتابهایی که باید خواند» و «فیلمهایی که باید دید» معرفی می‌کنند، کتابها و فیلمهایی که چیزی به خواننده نمی‌آموزد و حتی فکر او را تنزل می‌دهد.


یک روز در پیش‌دبستانی، محمدحسین از اینکه مربی‌شان، اول به النا آب داده و بعد به او، ناراحت بود. او را نزد خودم بردم تا کمی صحبت کنیم. برایش توضیح دادم که چگونه می‌توان یک جنتلمن بود.

از آن روز، محمدحسین شروع کرد به آموختن راه و رسم جنتلمن بودن. هنگام بازی همیشه مراقب دختران و به خصوص کوچکترها بود و دیگر از این‌که دخترها مقدم باشند، ناراحت نمی‌شد. گاهی هم می‌آمد و به من می‌گفت که امروز چه جنتلمنی‌هایی کرده است!

باید باور کنیم که تربیت و پرورش درست کودکان پسر، می‌تواند بخشی از مشکلات ن را در جامعه ما حل کند و این وظیفه مهم در وهله‌ی اول بعهده‌ی مادران است.

نقاشی یادگاری محمدحسین


اگر به من بگویند چکیده‌ی رمان «جنگ و صلح» لئو تولستوی چیست، می‌گویم: جنگ می‌سوزاند اما می‌سازد.

داستان در دوران جنگ و صلح روسیه با فرانسه در سالهای کشورگشایی ناپلئون می‌گذرد که مقارن می‌شود با جنگ و صلح چهار خانواده اشرافی روسیه. نکته جالب اینجاست که دوران صلح روسیه و فرانسه مصادف است با دوران جنگ این چهار خانواده و دوران جنگ دو کشور مصادف با دوران صلح اعضای این چهار خانواده است.

شاید مهمترین نکته داستان این باشد که آدمها در بحبوحه‌ی جنگ زندگی را راحت‌تر می‌گیرند و یا بهتر است بگوییم درست‌تر زندگی می‌کنند. آنها در میان سختی‌ها و مصائب جنگ، کسی که تا دیروز تشنه خون او بودند را می‌بخشند، غرور و حسابگری را کنار می‌گذارند، بخاطر اشتباهاتشان از یکدیگر تقاضای بخشش می‌کنند، در سختی‌های جنگ پخته می‌شوند و معنای زندگی را درک می‌کنند.

اگر از داستان جنگ و صلح لذت بردید، شاید مثل من در جستجوی معنا و روش زندگی، به سراغ کتابهای دفاع مقدس بروید.


برای محمد، خواهرزاده‌ی پنج ساله‌ام، داستان محاکمه گالیله را تعریف می‌کردم. گفتم:  «آدمهای زورگو به گالیله گفتند که حرف تو درباره چرخش زمین به دور خورشید درست نیست! همین که ما می‌گوییم درست است!»

محمد گفت: «چرا گالیله با تلسکوپش به آنها همه چیز را نشان نداد تا حرفش را قبول کنند؟»

گفتم: «برای اینکه زورگو بودند. آنها هیچوقت فکر نمی‌کردند و عقلشان را به کار نمی‌گرفتند.»

محمد عصبانی شد، از جایش بلند شد و گریه‌کنان در خانه شروع به دویدن کرد. خودش را به در و دیوار می‌زد و فریاد می‌کشید: «داستان نباید این طور تمام شود. باید گالیله با تلسکوپش همه چیز را به همه نشان دهد و آنها هم قبول کنند.»

مدتها بود ندیده بودم کسی این طور صادقانه برای ذبح حقیقت، برافروخته شده و اشک بریزد.


هرگاه قلبم از حوادث و بلواهای تلخ خاورمیانه می‌گیرد، مرور روایات آخرامانی اندکی تسکینم می‌دهد. متن زیر را از کتاب عصر ظهور نوشته‌ی علامه علی کورانی بازنشر می‌دهم.

*****

امام باقر (ع) فرمود:

«گویا می‌بینم که گروهی از مشرق زمین خروج کرده‌اند و طالب حق‌اند اما آنها را اجابت نکنند. مجدداً بر خواسته‌هایشان تاکید کنند اما مخالفان نپذیرند. وقتی چنین شود، سلاح‌ها را به دوش کشیده و در مقابل دشمن بایستند، آنگاه پاسخ مثبت گیرند اما این بار خودشان نپذیرند تا آنکه همه قیام کنند. و درفش هدایت را جز به دست توانای صاحب شما (حضرت مهدی عج) نسپرند. کشته‌های آنان شهیدانند، اگر آن زمان را درک می‌کردم، خویشتن را برای یاری صاحب این امر نگه می‌داشتم»

مشابه این روایت از سوی پیامبر (ص) هم تبیین شده است و تمام راویان صحابه و تابعین و همچنین تمام مولفان بعدی در خلال قرن‌ها بر این مسئله اتفاق نظر دارند که منظور از «گروهی که از مشرق زمین خروج کرده‌اند» ایرانیان هستند.

از این روایت می‌توان فهمید که نهضت ایرانیان از طریق «انقلاب» است زیرا مفهوم عبارت «خروج کرده‌اند» نیز همین است.

حق‌طلبی و قیام مسلحانه‌ی ایرانیان

پافشاری در حق‌جویی ایرانیان تداوم می‌یابد، آنها از دشمنان خود «طالب حق‌اند» یعنی از ابرقدرتها می‌خواهند که در شئون زندگی آنان دخالت ننموده و دست از این مردم بردارند تا دارای استقلال باشند. اما به آنان اعتنا نمی‌کنند تا مجبور به گرفتن سلاح می‌شوند. ایرانیان در این نبردها به پیروزی می‌رسند و دشمنان خواسته‌ی اولیه‌ی آنها را می‌پذیرند اما دیگر دیر شده و شرایط دگرگون گشته و ایرانیان زیر بار آن نمی‌روند. پس از آن، انقلاب جدید مردم آغاز می‌گردد «تا اینکه قیام کنند» و این قیام به ظهور حضرت متصل می‌شود و با ظهور او، پرچم مبارزه را به دست ایشان می‌سپارند.

انقلاب اول و قیام دوباره‌ی ایرانیان

حدیث مذکور نهضت ابتدایی ایرانیان را با عبارت «خروج» مطرح کرده اما از نهضت دوم که متصل به ظهور حضرت است با عبارت «قیام» یاد می‌کند. از این بیان امام (ع) می‌توان فهمید که نهضت دوم مهمتر و عظیم‌تر از نهضت ابتدایی و مرحله‌ی تکامل‌یافته‌ی آن است که طی آن ایرانیان با خیزش همگانی و قیام الهی خویش، زمینه را برای ظهور حضرتش فراهم خواهند ساخت.

فاصله‌ی نهضت اول و دوم ایرانیان

ممکن است از بیان امام (ع) که فرمود «تا اینکه قیام کنند» و نفرمود «پس قیام می‌کنند» چنین استفاده شود که بین پاسخگویی دشمن به خواسته‌های ایرانیان و قیام بزرگ دوم آنان فاصله‌ای وجود داشته باشد. شاید بتوان گفت این فاصله به خاطر مرحله‌ای از شک و تردید در میان آنان به وجود خواهد آمد و ریشه‌ی آن به جهت پیدایش خط فکری خاصی در بین خودشان است که فقط با گرفتن امتیاز از دشمن موافق است و یا به سبب شرایط خارجی که بر آنان تحمیل می‌گردد اما سرانجام تفکر جناح دیگر غلبه پیدا نموده و مجدداً قیام کرده و نهضتی گسترده و فراگیر به‌پا می‌دارند و این نهضت مقدمه‌ی ظهور حضرت مهدی عج میگردد.

فاصله‌ی نهضت ایرانیان تا ظهور امام زمان عج

از این روایت می‌توان فهمید که فاصله‌ی نهضت ایرانیان تا ظهور آن حضرت از مدت عمر یک انسان بیشتر نخواهد بود چون ظاهر گفته‌ی امام باقر (ع) اینست که اگر نهضت آنها را درک کند جان خویش را حفظ می‌نماید و این حفظ جان به طور طبیعی است نه به شکل معجزه و همین نشانه‌ی مهمی است بر این نکته که ما در حال حاضر وارد دوران ظهور آن حضرت شده‌ایم و نهضت ایرانیان به ظهور آن حضرت نزدیک و متصل خواهد گردید. ان‌شاءالله.

 

منبع: کتاب عصر ظهور، علامه علی کورانی


تبلیغات

محل تبلیغات شما
محل تبلیغات شما محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

آخرین جستجو ها

تاج کسب درآمد آسان از اینترنت قلم زنی روی پلاک و تابلو باشگاه سایبری allhanholid David خاطرات ترش و شيرين بکاپ گیری از اطلاعات فراسوی هنر